بهار...(به مناسبت 9 فروردین سالگرد آشناییمون)


دنیای من محمد

به بهاران سوگند که تو بر خواهی گشت،من به این معجزه ایمان دارم

 

سمی نوشت:

 

بهار وقتی می آمد

 

همراه گلها تو را با خود برایم به ارمغان آورد

 

و تو شدی بهترین عیدانه ی تمام ِ عمر دخترکی غمگین

 

آن روزها در دنیایی که رنگ رویا داشت

 

شب و روز را سر می کردیم

 

زندگی می کردیم

 

تا وقتی که...

.

.

.

 پاییز شد

 

باد سرد و برگریزان پاییزی

 

تو را از تنه ی نهال نو پای زندگیم

 

جدا کرد ...

 

برد ...

 

آنقدر دور که خاطره شدی

 

که خاطره شدم !!!

 

و باز بهار تو را به من رساند

 

که خوب می دانست

 

من بی تو زندگی را جان می کَنم!!!

 

زمستان رو به پایان است

 

و من چشم انتظار بهارم

 

که همیشه خوش قدم است!!

 



نظرات شما عزیزان:

نوشا
ساعت19:09---14 اسفند 1390

باید از عشق بسازم غزلی قابل تو
غزلی ناب و صمیمانه به وزن دل تو
دلی از جنس بهار است که تقدیم تو باد
سبز باشی و دلت خانه ی پاییز مباد .


دختر تنها
ساعت13:32---14 اسفند 1390
سلام آجی سمیرا..چه توصیف قشنگی از بهار...همه جا خوندم بهار زندگی عاشقا رو...اما اینطوریش رو نه...خوشمان آمد

مريم
ساعت12:23---14 اسفند 1390
سلام
وب زيبايييي داري.خوشحال ميشم به منم سربزني و نظر بدي.لينكت كردم اگه خواستي منو بااسم وبم لينك كن موفق باشي
باي باي


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:,ساعت 11:59 توسط سمیرا | |


Power By: LoxBlog.Com